وقتی استیون اسپیلبرگ ده ساله بود، دوربین فیلم پدرش را قرض گرفت. او از آن برای فیلمبرداری همه چیز از لاشة کابینهای قطار تا سفرهای تفریحی و حتی حبابهای ماشین لباسشویی استفاده میکرد. در واقع، او آنقدر دوربین را قرض گرفت که سرانجام پدرش آن را به او هدیه داد. از آن روز به بعد، اتاق اسپیلبرگ به یک صحنة سینمایی تبدیل شد، درهم و برهم، درست مثل بازار شام.
در حالی که بچههای دیگر ورزش میکردند، استیون آرزو میکرد که سوژههایی برای فیلمبرداری داشته باشد. او به جای انجام تکالیف، متنهایی را به عنوان فیلمنانه مینوشت. او یاد گرفت که چگونه از نور، صدا و زاویه حرکت دوربین استفاده کند تا جلوههای مورد نظر خود را هنگام فیلمبرداری بدست آورد. او این مهارت را داشت که والدین، خواهرانش و هر کسی که اطرافش بود را متقاعد کند که لباس بپوشد و برای او جلوی دوربین بیاید. از شانس استیون، پدر و مادرش و دوستانش همیشه او را تشویق میکردند. اولین باری که او یکی از فیلمهای کوتاه خود را به اعضای گروه پسران پیشاهنگ نشان داد، آنها فریاد می زدند و او تشویق میکردند. تشویق آنها فقط چیزی را تأیید کرد که استیون قبلاً میدانست: اینکه مکان مورد علاقه او در جهان، پشت دوربین فیلمبرداری است. امروز، تقریباً همه در دنیا میدانند که استیون اسپیلبرگ کیست. او چهار فیلم موفق در تمام دوران را کارگردانی کرد: کوسة سفید، ایندیانا جونز: مهاجمان صندوق گمشده، ئیتی موجود فرازمینی و پارک ژوراسیک.
او حتی دو جایزه اسکار بهترین کارگردانی و یک اسکار بهترین فیلم را نیز برنده شده است. او دهها فیلم و نمایش تلویزیونی تولید کرده، بازیهای ویدیویی خلق کرده و استودیوی فیلمسازی خودش را دارد. کارهای وی طرفدارانش را در سراسر جهان ذوقزده میکند.
اما با تمام این تفاصیل مکان مورد علاقه او، هنوز هم پشت دوربین فیلمبرداری است. شانس وجود دارد، همیشه خواهد بود.
دیدگاهها
پاککردن فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.