سیاحتنامه ابراهیم بیک کتابی بینظیر و شاهکاری به یادماندنی
سیاحتنامه ابراهیم بیک کتابی بینظیر و شاهکاری به یادماندنی
ناظمالاسلام كرماني در «تاريخ بيداري ايرانيان» ميگويد سياحتنامة ابراهيمبيك را سيد محمد طباطبائي و در انجمن مخفي كه از فضلا و دانشمندان تشكيل شده بود آنرا ميخواندهاند. و در تأثير مطالب كتاب مينويسد كه پس از خواندن قسمتي از آن «اهالي انجمن و فدائيان بعضي بحال تباكي و بعضي از كثرت حزن و غم از خود رفته و حالت بهت بآنها دست داده تا چندي حالت يك كلمه سخن گفتن باقي نبود. هم و غم غريبي عارض هر يك گرديده باوضاع غريبه مملكت و گرفتاري عجيبه اين ملت سربگريبان تعجب و حيرت و سرافكندگي و فكرت فرو برده». نويسنده سپس اشاره ميكند كه بسياري از مردم قبلاً با اين كتاب آشنائي داشته و حتي يكي از اعضاي انجمن مخفي «اكثر از مطالب كتاب سياحتنامه ابراهيمبيك را از حفظ» داشته و براي حاضرين نقل ميكرده است.
كسروي مينويسد «اوج آنرا كساني ميدانند كه ان روزها خواندهاند و تكاني را كه در خواننده پديد ميآورد بياد ميدارند. انبوه ايرانيان كه در آن روز جز از زندگاني بد خود بزندگاني ديگري گمان نميبردند از خواندن اين كتاب تو گفتي از خواب بيدار ميشدند و تكان سخت ميخوردند. بسيار كسان را توان پيدا كرد كه از خواندن اين كتاب بيدار شده براي كوشيدن به نيكي كشور اماده گرديده، بكوشندگان ديگر پيوستهاند».
و ادوارد برون دربارة آن مينويسد «سياحتنامة ابراهيمبيك كه انتشار آن همزمان با دوران طغيان مادة عدم رضايت بود، در تحريك حس نفرت و انزجار مردم ايران نسبت به اصول حكومت مخرب و افتضاحآميز مخصوص دورة سلطنت مظفرالدينشاه نقش بزرگي داشته، و شهرت بسزائي در ميان عامه بهم زد.»
نويسنده خود دربارة استقبال مردم از جلد اول كتاب اشارتي ميكند كه برخي از آنها نمونهاي از نفوذ و تأثير كتاب در گروههاي مختلف اجتماعي ميتواند باشد. منجمله مينويسد «يك نفر وطن دوست ملت پرست مبلغ دويست تومان فرستاد بشرط آنكه هشتصد تومان هم در مباشرت بطبع فرستد.» و يا در جاي ديگر ميگويد، دوستي از دوستانم سالانه دوبار از مصر و اسلامبول بطهران رفته و از آنجا با اسلامبول و مصر مراجعت ميكرد. اين ايام كه از طهران دعوت كرد از بنده پرسيد سياحتنامة ابراهيمبيك جائي سراغ داري؟ [زن يكي از وزرا كه آن را خوانده] به بنده تأكيد نمود كه يك جلد از اين كتاب به جهت ايشان ببرم.» نويسنده همچنين از مراجعات مكرر ملايان و معممين براي چاپ و گرفتن كتاب ياد ميكند.
روشن است كه مقبوليت عامة اين كتاب و تأثير آن تا چه حد ميتوانست كينة دولت مستبده را برانگيزد. نوسينده خود در اين باره ميگويد «خود غرضان بيانصاف [انتشار كتاب] را نزد خود منافي آسايش ملك و ملت دانشته غدغن سخت كردند كه در دست هر كس ديده شود حبس و جريمه نمايند». ولي گرفت و گيرها به هيچ وجه كاري از پيش نبرد و كتاب در لابهلاي عدلهاي قماش و پوشال صندوقهاي بلور و چيني به داخل مملكت راه مييافت و دستبهدست در سراسر شهرهاي ايران و در محافل آزاديخواهان پخش ميشد.
خصوصيات كتاب
اما اينكه سياحتنامه چنين تأثيري در مردم ميگذاشت و اينطور وسيع پخش ميشد علتش اين بود كه واقعيات قابل لمس را با زباني ساده بيان كرده بود. خواننده خود ميبيند كه او هر چه نوشته است از زندگي حقيقي آن روزگاران است و كمترين خيالبافي و مطلب ساختگي در آن نيست و خوانندگان آن زمان هر چه در آن ميخواندند در هر لحظه در دوروبر خويش به چشم ميديدند و يا خود گرفتار آن بودند. نويسنده خود ميگويد «سواي چند نفر همة ملت مندرجات سياحتنامه را به نظر انصاف و قبول تصديق كرده و هيچكس بر او خوردهاي جز اينكه «كم نوشته است» نگرفت زيرا ابراهيمبيك فلان شهر را نديده و از فلان عمل بيخبر بوده است».
مهمتر از بيان حقيقت آن بود كه اين حقايق بقول كسروي «با زبان ساده و شيرين و با آهنگ دلسوزي برشته نوشتن كشيده» شده بود. حتي قبل از انتشار «سياحتنامه ابراهيمبيك» نقاداني بودند كه نظرات خود را مينوشتند ولي هيچيك از نوشتههاي آنان با همه شور وطن دوستي و ترقيخواهي نتوانست مانند اين كتاب در مريان مردم راه پيدا كند و آنان را برانگيزد، زيرا آنها بيشتر آثار خود را بزبان عالمانه مينوشتند. نويسنده شيوة سادهنويسي را آگاهانه براي نگارش كتاب خود انتخاب كرده و شايد اولين كسي است كه دانسته در اين راه قدم گذاشته و موفق هم شده است. به قول خود او مراجعه كنيم. در جلد سوم ضمن يادآوري فوايد كتاب مينويسد «فوايد ديگرش سرمشق اختصار و سادهنويسي مطالب است با زباني كه مقبول خاص و عام [واقع شود و] باسواد و بيسواد بتوانند عبارت او را تميز بدهند و در مطالعهاش ما حاصل كلام را فهم نمايند. ابدا واجب نشده كه در تحرير، كلمة عروس به داماد ختم شود. وجور را بيذيجود هم ميتوان نوشت. و اصل را هيچ لازم نيست با حاصل نگاشت. اگر چه اين سادهنويسي در سبك ايرانيان تازگي دارد، ولي مقتضاي زمان ما سادهنويسي است، بايد ادباي ايران كه در قلم و اظهار افكار با هنر هستند بعد از اين حب وطن را نظماً و نثراً با كلماتد واضحه و عبارات ساده بخاص و عام تقديم نمايند. مؤسس و مهيج و مشوق سادهنويسي شوند. ما خود قائليم كه ادباي ايران قادر به نگارش همه سبك و سياق رمز و سادهنويسي كه صد مرتبه نيكوتر و مرغوبتر از اين نامه باشد بنگارند. انشاءالله در آينده خواهيم ديد». نگارنده سپس با فروتني ادامه ميدهد كه «مثل بندة نگارنده با آنها مثل نجار و خياط و عابد ميباشد.»
چنانچه مشهور است اين سه تن همسفر شده، شبي در منزل مخوفي دحل اقامت افكنده مقرر داشتند كه هر يك پاسي از پب را بيدار بوده نگهباني نمايند. اول شب عابد با خياط خوابيده نگهباني بعهدة درودگر مفوض ميشود. درودگر بجهة دفع نوم هيكل آدمي از چوب تراشيده، بعد از اتمام عمل خياط را بيدار كرده به خواب رفت. خياط هيكل را ديده لباسي به اندازه تن او دوخته بپوشانيد. چون ثلث كشك او هم با تمام رسيد عابد را بيدار كرده مشغول خواب شدند. عباد ملاحظه صنعت رفيقان نموده تهجد بجاآورد. دست تضرع بدرگاه قاضي الحاجات برآورده استدعاي حيات از بارگاه حضرت مجيبالدعواة نمود. دعاي عابد به هدف اجابت مقرون شده، خداوند يحييالاموات چوب را حيات بخشيد. چون صبح شد هر يك در تملك او مدعي ديگري شد.
اي صاحبان قلم و معرفت، شمار است كه بعد از اين به اين نگارش قالب بيلباس و روح است لباسي آراسته و روحي بدميد كه حياتي بگيرد.
از آنجائيكه اصل هيكل را اين بيبضاعت سراپا تقصير تراشيده اميدوار است كه حصهاي از اين فيض، كه دم زدن از حب وطن است، به اين بنده عايد گردد.
اين ايام نه آن زمانست كه ارباب قلم و افكار اوقات خود را صرف خوليا و افسانهاي واهي و اراجيف بيمعني مثل گذشتگان صرف نمايد كه جز موهوم چيزي حاصلشان نخواهد بود، بلكه مانند فضلاي افرنج ژابون وظيفة نوعپرستي و آداب انسانيت را به عوام بفهمانند و حالي نمايند كه مصدر تمام نيك بختيها نام مقدس وطن و حفظ آن بهعموم اهل وطن واجب عيني است».
خوانندة كتاب خود متوجه ميشود كه نويسنده در حقيقتنويسي و سادهنويسي تا چه حد و با چه جسارتي پيش رفته است. چنانكه معلوم است نويسنده به خوبي ميتوانسته قلمبهنويسي كند ولي اينكار را نكرده است. ميبينيم كه در كتاب گاه اداي قلمبهنويسان را در ميآورد و چه خوب هم از عهده برميآيد، و يا گاه ظرافتي شاعرانه بنوشتة خود ميدهد. سراسر كتاب را با طنز و شوخطبعي آگنده است و سرانجام نوشتة خود را با يك صحنة استعاري و سمبليك تمام ميكند: «آتش گرفتن خانه»، «برافتادن پرده»، «شكستن چارچوبهها» همه اشاراتي است كه سرگذشت قهرمان داستان و پريشاني ملت ايران را بايد به پايان برساند.
اما گذشته از حقيقتنويسي و سادهنويسي، كتاب از صداقت و دلسوختگي نويسنده انباشته است: او حقيقتاً وطن و ملتش را دوست بدانند كه سواي عشق مجنون و ليليو فرهاد و شيرين، و محمود و اياز، كه بين ادبا و شعراي ايران معروف و موصوف چكامة خود كه جز از غير آن سخن نميسرايند عشق ديگر نيز هست؛ چه عاشقان در اين راه زحمت كشيده جان دادند و هستي خود را طفيل هستي او دانستهاند.»
بهعلاوه نويسنده به منظور افزودن تأثير كلام خود مدام در حال مقايسه است. سراسر كتاب پر است از مقايسه. هر جا از وضع اجتماع ايران انتقادي ميكند بلافاصله آنرا با وضع كشورهاي فرنك مقايسه ميكند و در عين حال از ترقيات برخي كشورهاي آسيائي مانند ژاپون مثال ميزند. با مقايسة وضع مردم ايران با مردم كشورهاي اروپائي خوانندة ايراني را متوجه وضع اسفار خود ميكند و با ذكر ترقيات بعضي كشورهاي آسيائي، كه وضعي مشابه ما يا بدتر از ان داشتهاند، راه ترقي و پيشرفت را به مردم ايران نشان ميدهد.
«سياحتنامة ابراهيمبيك» درست در زماني منتشر ميشود كه جامعه ايران بيش از هر موقع ديگر به آن نياز دارد. در اين زمان مادة انقلاب رسيده و مردم هر نوشتهاي را با ولي ميبلعند. مردم دارند خود را براي يك جهش انقلابي آماده ميكنند و در جستجوي چيزي هستند كه به آنان الهام بخشد، نيرو بدهد و براي جهش آخرين اگيزهاي باشد. و «سياحتنامة ابراهيمبيك» در نقش يك كتاب و يك عنصر انقلابي همان چيزي است كه مردم او را ميجويند. اين كتاب نمونة عالي يك كتاب به موقع است.
سياحتنامة ابراهيمبيك با بيان حقايق زندگي به زبان ساده مردم را با زندگي خودشان آشنا ميكند، از راه صداقت و دلسوختگي رغبت آنان را بر ميانگيزد، زندگي مردم ايران را با مردم اروپا مقايسه ميكند و انان را به فلاكت و نكبت زندگي خود متوجه ميسازد و به تغيير آن تحريك و تهييج ميكند. و سرانجام با ذكر نمونههائي از چگونگي ترقي و تكامل كشورهاي عقب مانده براي پيشرفت و ترقي به آنان الهام ميبخشد. و تمام اينكارها را درست در لحظة مناسب انجام ميدهد.
پس سياحتنامة ابراهيمبيك چرا مقبول خاطر همگان نشود؟ سياحتنامة ابراهيمبيك براي نويسندگان نيز نمونة جالبي از چيز نويسي است. ديديم كه چگونه او سادهنويسي را مبناي كار خويش قرار ميدهد و همه جا قلمبهنويسان را به تازيانه ميزند. او همچنين نمونهاي از سياحتنامهنويسي بدست ميدهد و از قول پدر ابراهيمبيك چنين اندرز ميدهد كه «سياحت را منحصر بديدن خرابي و آباداني شهر مكن. در هر جا چند روزي بمان و وضع معيشت و زندگاني تمامي سكنة آنملك را به دقت رسيدگي كن و از ايستاتستيك تجارت ساليانة آن مملكت آگاهي حاصل نما تا بداني كه از ممالك خارجه به انجا چه متاع و محصولات ميرسد و ساليانه از آنها چهقدر بفروش ميرود و همچنين از امتعه و محصولات آن ملك ساليانه چهقدر به خارج ميرود…» اينها آموزشي است براي سياحتنامهنويسان، و نويسندة كتاب خود درست همين كار را كرده است. و سياحتنامة ابراهيمبيك تصوير روشني است از اجتماع ايران در آخرين دهة قرن نوزدهم.
كتاب در دست شماست و شما آنرا خواهيد خواند. شايد توضيح بيش از اين دربارة خصوصيات آن لازم نباشد.
ابراهيمبيك
اما كمي هم به قهرمان داستان بپردازيم:
او جواني است سرشار از حب وطن. از ويراني وطنش رنج ميبرد و از تاخت و تاز بيگانه در آن سرزمين به فرياد ميآيد.
او ملت و مردم وطنش را دوست دارد. همه جا نظر بهآنان دوخته است. بر آنان دل ميسوزاند، به حالشان اشك ميريزد و در جستجوي راهي براي خير و صلاح آنانست.
او شيفته و والة ترقي است و براي كسب تمدن و توسعة فرهنگ در كشورش بيتابي و بيقراري ميكند.
او يك شيعي معتقد و متعصب است و از اينكه آئين خدا نانداني شيادان شده و به خرافات آلوده است به خدا پناه ميبرد.
او شاه را دوست ميدارد و دلش ميخواهد كه او از هر مسئوليت مبرا باشد. با اينكه ناصرالدينشاه را ماية خرابي وطن و بدبختي مردم ميشناسد و در انتظار روزيست كه پسرش بهجاي او بر تخت بنشيند اما وقي ميشنود كه او را كشتهاند بر آشفته ميشود و اينكار را ننگ و رسوائي ميشمارد.
او معتقد است كه خرابي مملكت از رجال فاسد و علماي سوء ناشي ميشود و آنان را مسبب عقبماندگي و جهل مردم ميداند.
انتشارات طاهریان در حال بررسی و چاپ این کتاب با ارزش می باشد نظر شما در این مورد چیست؟ لطفاً در صورت ممکن آنرا به سمع و نظر ما هم برسانید تا از آنها بهره ببریم.