هوش مالی فرزند خود را بیدار کنیم
هوش مالی فرزند خود را بیدار کنیم
هنگامیکه میخواهیم کتاب جدیدی بنویسم از خود میپرسم: چرا میخواهم چنین کاری را بکنم؟ برای فن سوال این سوال همیشه آسان بوده هست. چون هر بار فقط یک پاسخ مشخص به آن میدهم. البته دلیل اصلی من این است که چرا پول بهعنوان یک موضوع درسی در مدارس ئ دانشگاهی تدریس نمیشود؟ چرا معلمانمان همیشه به ما گفتهاند:
«به مدرسه برو تا در نهایت بتوانی شغل خوبی پیدا کنی. اگر به مدرسه نروی هرگز نمیتوانی کار خوبی پیدا کنی.»
چرا ما به مدرسه میرویم؟
محله بالا باعث میشه که من از معلمان خود بپرسم، چرا ما باید بهخاطر بهدست آوردن پول و کار مناسب به مدرسه برویم؟ اگر تنها دغدغة شما وضعیت مالی و پیدا کردن شغل مناسب در آینده است، پس چرا ما در این رابطه آموزش نمیدهید؟
تا به حال ندیدهام که حتی یکی از معلمان مدرسهام بتواند به سوالات من پاسخ دهد. البته پاسخ سوالات من در فیلم داستانی دانمارکی به نوشتة هنس کریستین آندرسون بهنام «امپراطور هیچ لباسی بر تن ندارد» نشان داده شدهاند البته مضمون این فیلم این چنین است:
روزی بود و روزگاری پادشاهی بود که دوست میداشت لباسهای زیبا پوشد و با آنها به مردم شهر فخر بفروشد: روزی دو مرد حیلهگر و مکار نزد او آمدند و گفتند: ما میتوانیم زیباترین لباس را برای شما طراحی کنیم و آن را با بهترین و گرانقیمتترین پارچهها بدوزیم. این لباس طوری است که افراد فقیر و نادان چشم دیدن آن را ندارند و تصور میکنند لباس شما نامرئی است. پادشاه برای اطمینان خاطر دو نفر از مشاوران خود را نزد دو مرد خیاط حیلهگر فرستاد تا پارچههای لباس را از نزدیک ببینند و ادعاهای آنها را باور کنند. مشاوران هنگامیکه نتوانستند پارچهها را با چشم خود ببینند، ترسیدند که مبادا پادشاه احساس کند که آنها نادان هستند بنابراین تصمیم گرفتند که بعد از بازگشتن نزد پادشاه از زیبایی پارچه تعریف کنند.
هنگامیکه خبر پارچههای لباس زیبای پادشاه در همه جای شهر پیچید، مردم دوست داشتند که آنها را ببینند و متوجه شوند که آنها نیز دانا هستند یا نادان و…
بر گرفته از کتاب کودک دیروز نابغه اقتصادی فردا نوشته رابرت کیوساکی