چه چیزی پولدارها را پولدارتر میکند؟!
چه چیزی پولدارها را پولدارتر میکند؟!
پدر پولدار لبخندی زد و همانطور که به برگه& های در دستش نگاه می& کرد، گفت: نمی& دانم. لحظه& ای به فکر فرو رفتم. پدر پولدار[1] نگاهی به من انداخت و پرسید: چرا چنین سئوالی می& پرسی؟ به آرامی گفتم: از مدرسه خسته شده& ام. چون ارتباطی بین آنچه که در مدرسه یاد می& گیرم با آنچه که در آینده قرار است برایم اتفاق بیفتد و من با هوشیاری باید به تمام آنها پاسخ بدهم، پیدا نمی& کنم. من می& خواهم مهمترین مبحث زندگی را یاد بگیرم. «اینکه چگونه می& توانم پولدار شوم». شما می& توانید مرا قانع کنید که آیا قورباغه تشریح شده می& تواند به من کمک کند تا ماشین مورد علاقه& ام را بخرم؟ آیا هر آنچه که من دربارة کتاب& های درسی& ام بدانم، می& تواند به من کمک کند تا در زندگی آینده& ام آرامش داشته باشم؟ پدر پولدار با صدای بلند خندید و پرسید: چرا تو همین سئوال را از همان معلمی که از تو می& خواهد قورباغه را تشریح کنی و اعضای بدن آن را با دقت نگاه کنی، نمی& پرسی؟ جواب دادم: از تمام معلمانم پرسیده& ام اما جواب& های یکسانی شنیده& ام.
پدر پرسید: چه گفته& اند؟
جواب دادم: معلمان فقط می& گویند اگر درس& هایت را خوب یاد بگیری، در آینده شغلی پیدا می& کنی که تو را پولدار می& کند و تو را به هر آنچه که می& خواهی می& رساند. تو ابتدا باید خوب درس بخوانی و نمره& های خوب بگیری. آینده& ات خود به خود درست می& شود. پدر پولدار گفت: راست گفته& اند. این دقیقاً همان کاری است که اکثر مردم انجام می& دهند، اما متأسفانه هیچ یک به نتیجه نرسیده& اند و تو هم نخواهی رسید. به پدر گفتم: اما من نمی& خواهم فرصت& ها را از دست بدهم. دلم نمی& خواهد بعد از سال& ها درس خواندن همانند کارگرهای بیچاره از صبح تا شب در شرکت& ها کار کنم و در آخر ماه با حقوق ناچیزی به خانه& ام برگردم. دوست ندارم برای کس دیگری کار کنم و زحمت بکشم. چرا باید کاری کنم که دیگران برایم تصمیم بگیرند که آیا به مسافرت بروم یا خیر! چرا باید برای رفتن به هر جایی و انجام هر کاری از رئیس و مدیر خود اجازه بگیرم! می& خواهم آزاد باشم و آزادانه زندگی کنم. شما خودتان کسی بودید که بدون هیچ سواد و نمرة خوبی وارد بازار تجارت شدید و امروز سرمایة خوبی دارید. امروز می& بینم که بین شما و پدر بی& پولم که کارنامة درخشانی داشت و سال& ها در دانشگاه& های مختلف درس خواند، فرق بسیار بزرگی وجود دارد. او با همة تلاشش امروز دستش خالی است، اما شما با هیچ سواد و مدرکی آیندة درخشان& تری دارید. معلوم است که هیچ یک از نمرات خوب پدرم زندگی امروز او را تضمین نکرد و او با هزاران غصه و اندوه از دنیا رفت و ما را با مصیبت و رنج& های فراوان تنها گذاشت.
با اینکه پدر پولدار حرفی نمی& زد، اما با نظر من کاملاً موافق بود و برای نگرانی& هایم به من حق می& داد. صحبت& های آن روز با پدر پولدار باعث شد که از آن به بعد من پس از تعطیل شدن از مدرسه به نزد او بروم و حتی روزهای آخر هفته نیز کنار او بگذرانم. می& دانستم که مدرسه نمی& تواند پاسخ تمام سئوالاتی را که در ذهن من به وجود آمده را بدهد. در واقع سرگذشت پدر بی& پول که همان پدر واقعی من بود، به من ثابت کرده بود که با درس خواندن آینده& ای نخواهم داشت، فقط فرصت& های طلایی زندگی& ام را از دست می& دهم. با خود می& گفتم: از این به بعد به جای اینکه درس بخوانم تا در آینده برای افراد پولدار کار کنم، تلاش می& کنم تا بفهمم که چگونه می& توانم پولدار شوم. خوب متوجه شده بودم که علت دعواها و مشاجرات پدر و مادرم بر سر چه بوده است. کاملاً درک می& کردم که بزرگترین درد آنها پول و هزینه& های بسیار بالای مخارج زندگی بوده است اما نمی& دانستم که چطور پدرم با وجود تحصیلات بالا نتوانسته کاری برای مدیریت مالی خانواده& اش انجام دهد!
هر چه بیشتر مشکلات مالی پدر و مادرم را در ذهن مرور می& کردم، برای شروع آموزش& های مالی مشتاق& تر می& شدم. احساس می& کردم که پدر پولدار بهترین راهنمای من خواهد بود. بنابراین از سن 9 سالگی تصمیم جدی خود را گرفتم تا در زیر سایة پدر پولدار و نصیحت& ها و راهنمایی& هایش بتوانم یاد بگیرم که چگونه پولدار شوم. دفتر کار پدر پولدار مدرسة تجارت من شده بود. یک مدرسة واقعی برای آینده& ای روشن و درخشان. پدر پولدار می& گفت: اگر از همین حالا آموزش& ها را آغاز کنی، خیلی زودتر از بقیة مردم بازنشسته می& شوی. یعنی به جای 60 سالگی در سن 47 سالگی می& توانی در اوج جوانی و سرزندگی بازنشسته شوی. بنابراین احساس خیلی خوبی در دل داشتم و از ته دل می& خواستم تمام توصیه& هایی پدر پولدار را درک کنم و هر کاری که او از من می& خواهد خوب و دقیق انجام دهم. اولین درس او این بود که از حالا باید نگران دوران بازنشستگی و پیری& ام باشم. این آینده& نگری باعث می& شود که در آینده آرامش بیشتری داشته باشم. دوم اینکه همه چیز را خوب به خاطر بسپارم و در شرایط واقعی از آنها به خوبی استفاده کنم. هر چه بیشتر حرف& های پدر پولدار را گوش می& دادم، بیشتر به اشتباهات پدر بی& پول اما واقعی& ام پی می& بردم. با خود می& گفتم: من می& خواهم در آینده صاحب یک تجارت بزرگ شوم و در کارهای بزرگ سرمایه& گذاری کنم. پس چون مدرسه و معلمان و کتاب& هایش نمی& توانند مرا در این راه هدایت کنند، من چندان تمرکزی روی آنها نخواهم داشت. بنابراین به گفتة پدر پولدار تصمیم گرفتم که هر روز جملة زیر را با خود تکرار کنم:
«اگر می& خواهی پولدار شوی، باید صاحب تجارت یا سرمایه& گذار شوی.»
1-برای آشنایی بیشتر با پدر پولدار پیشنهاد می شود کتاب پدر پولدار پدر بی پول از رابرت کیوساکی را مطالعه فرمایید.
دانلود خلاصه ای از کتاب مدرسه تجارت