نابغة ايراني در گوگل
نابغة ايراني در گوگل
یک آغاز برای امید کردستانی در زندگی
کردستانی که حالا ۴۵ ساله است همیشه از خودنمایی در رسانه ها خودداری کرده و در پس پرده امپراطوری گوگل بوده: در سن ۱۴ سالگی ، چند سال پس از فوت پدرش بخاطر سرطان، از ایران به شهر سن خوزه در ایالت کالیفرنیای امریکا مهاجرت کرد و مهندسی برق را از دانشگاه دولتی سن خوزه، و فوق لیسانس مدیریت بازرگانی را از دانشگاه استانفورد امریکا، جاییکه که بنیانگذاران گوگل و یاهو درس می خواندند، گرفت. او وقتی به گوگل آمد دوازدهمین کارمند گوگل شد.
دوازدهمین کارمند گوگل
وقتی به گوگل آمد دوازدهمین کارمند گوگل شد. صاحبکار سابقش در NetScape ، آقای مایک هومر، می گوید که کار و آموزش سخت در NetScape به موفقیت کردستانی در گوگل کمک بسیار کرد. وقتی در NetScape بود توانست تنها در عرض ۱۸ ماه فروش فصلی (سه ماهه) این کمپانی را از ۲۰ میلیون به ۵۵ میلیون دلار برساند.
خودش همیشه میگوید که خوشبینی و امیدواری به آینده ، که از خصلت های مهاجرین است، نقش موثری در موفقیت شغلی اش داشته است.
استخدام کردستانی درگوگل
مصاحبه شغلی کردستانی در گوگل برای تصدی شغل مدیر فروش و توسعه، حول یک میز پینگ پنگ در یک اتاق کنفرانس و توسط سرگی برین (یکی از دو بنیانگزار گوگل) انجام شد: ابتدا سرگی سوالاتی از امید کرد و سپس با اعتراف به عجز و ناتوانی در انجام مصاحبه با یک آدم پروفشنال (یعنی امید ) ، تمامی پرسنل ۱۱ نفره اش را که همگی مهندس بودند به میز فراخواند و خلاصه آنها تا پنج ساعت امید را سوال باران کردند ،و در پایان، امید همگی را به صرف شام در رستورانی برد و در انجا بود که استخدام شد.
کردستانی شیک پوش و عجیب غریب
کردستانی را در گوگل بخاطر طرز لباس پوشیدن رسمی و در آغوش گرفتن همکاران و رئیسهایش می شناسند. او نیمی از ساعات کارش را در مسافرت و بیرون است یکبار هم که با خانم شریل سندبرگ (معاون فروش و خدمات آنلاین گوگل) در آلمان بودند و شریل در صندلی جلو در خواب بود وقتی چشمانش را باز کرد امید را پشت فرمان با گوشی موبایل بر گوش و لپ تاپ بر زانو و در حال رانندگی با ۱۵۰ کیلومتر در ساعت دید. امید به آرامی به شریل گفت دارم تلفن مهمی را جواب میدم
دیپلماسی امید کردستانی
کردستانی را در گوگل بعنوان یک دیپلمات هم می شناسند: در فضای استرس آلود و شتابنده چنین شرکتی تقریبا هر روزه در اتاق مدیران ارشد جر و بحث های شدیدی در می گیرد و امید همیشه میانجی و قاضی است. برای امثال گوگل، وجود چنین خصلت هایی در یک کارمند ، در لحظات بحرانی بسیار ارزشمند و حساس است. شعار همیشگی کردستانی: ایجاد رابطه، اعتمادسازی، انجام وعده و قول ها ، و نهایتا پولدارتر کردن سهامداران و شرکا است .
نگرش امید
وقتی هم کردستانی می خواهد کسی را استخدام یا با او همکاری کند یک نوع airport test از او می گیرد: منظورش این است که اگر من و این شخص در یک فرودگاه مجبور به توقف چند ساعته بشویم من دوست دارم که هم از این چند ساعت عمرم لذت ببرم و هم صحبتهای روشنفکرانه و خوبی با هم داشته باشیم . از خودم می پرسم که آیا این آدم دارای یک چنین خصوصیاتی هست یا نه؟
تئوری های امید کردستانی
کردستانی حتی وقتی که یک خانه ۱۶ هزار فوت مربعی در منظقه atherton به قیمت تقریبا ۱۸ میلیون دلار خرید، هم، بر ارزش زمینهای آن منطقه تاثیر گذاشت و نرخ ها بالا رفت . او تئوری حراج – auction theory – و تمرکز بر نیازهای مشخص هر صاحب آگهی را – از مثلا یک لوله کش ساده تا بزرگترین اگهی دهندگان بین المللی- به گوگل تزریق کرده و اگر خیلی ها سرگی برین و لری پیج را بنیانگذاران گوگل بدانند باید امید کردستانی را بنیانگذار مالی-بیزینسی business founder گوگل بدانیم . بعنوان دوازدهمین کارمند گوگل شروع بکار کرد و فروش آن را از تقریبا صفر به سه میلیارد دلار رساند.
موفقیت امیدکردستانی در گوگل
کردستانی در اولین نگاه به گوگل فهمید که ترافیک زیاد این سایت مهمترین دارایی آن است . از این ترافیک استفاده کرد و آگهی های تکی و کوچکی که یکی یکی با کردیت کارتهای کوچک به گوگل پرداخت می شدند را به میلیونها دلار رساند طوریکه امروزه ۹۹ درصد درآمد گوگل از همین آگهی ها است . بتدریج همکاران سابقش در NetScape را هم به همکاری در گوگل طلبید. با صاحبان آگهی های NetScape هم تماس گرفت و به آنها گفت بیایید یک آگهی ۳-۵ هزار دلاری کوچک در گوگل بزارید و امتحان کنید ببینید خوشتون میاد یا نه … ضرری هم نداره … آنها هم پذیرفتند و بتدریج با نتایج بسیار خوبی که از کلیکهای میلیونی کاربران گوگل گرفتند اکثرا مشتری پروپاقرص گوگل شدند .
کردستانی امروزه، در دنیای میلیارد دلاری رقابت تبلیغات تلویزیونی، نه تنها با صاحبان کوچک آگهی ، بلکه با انواع آژانسهای بازاریابی/تبلیغاتی که برای مشتریان خود حسابی چانه میزنند هم قرارداد می نویسد. در باره نخستین ملاقاتش با لری و سرگی، میگوید که احساس کردم که این دو آدم اعتماد به نفس، عزم و اراده و ایده های بلندپروازانه بسیاری دارند و حتی اگر بجای اینترنت، می خواستند مثلا بیزینس لحاف فروشی هم باز کنند باز هم موفق می شدند . اینگونه بود که به تیم آنها پیوستم.