مبارزه با هر وضع نامطلوبی فقط قدرت آن را علیه شما بیشتر میکند
مبارزه با هر وضع نامطلوبی فقط قدرت آن را علیه شما بیشتر میکند
وقتی اخبار مربوط به زشتیها دائم شما را بمباران میکنند، آرمان خود را برای زندگی در دنیایی پر از صلح و آرامش متعادل کنید.
دو نقل قول یکی از کنفسیوس کهمی گوید:
توجه و گوش دادن به پلیدی، دقیقاً آغاز پلیدی و رذالت است.
و از قرآن که میگوید:
هر خوبی ای که دارید، همگی از سوی خداست، و هر زشتی و بدیای که دارید، همگی از خودتان است.
هر روز از منابع مختلف میشنویم که شرایط دنیا آشفته شده، زشتی همه جا را فراگرفته و تروریسم به نوعی راه و رسم زندگی شده است. به نظر میرسد مردم تصمیم گرفتهاند به شیوههای مختلف یکدیگر را بکشند، همچنین بچههای کوچک را استخدام میکنند تا به نام خدا بمبگذاری انتحاری کنند. رادیو، تلویزیون و شبکههای خبری بدون وقفه از رفتار غیر انسانی انسانها به یکدیگر، خشونت اعضای خانواده نسبت به یکدیگر، طغیان خطرناک نوجوانان در مدارس و گروههای ترور گزارشمی دهند که هر نقطه ای از کرة زمین از ایستگاههای قطار گرفته تا عبادتگاهها و پرستشگاهها را به لرزه در آوردهاند.
می توانم همچنان به شیوههای مختلفی بپردازم که رسانههای جمعی ما را بمباران خبری میکنند، اما در همین جا از این امر صرفنظر میکنم، زیرا نمی خواهم از موضوع اصلی این فصل منحرف شوم. نکتهای که در اینجا میخواهم به آن اشاره کنم این است که به نظر میرسد ما در دنیایی زندگی میکنیم که به هیچ وجه مطلوب نیست، در حالی که آرزوی ما برای رسیدن به آرامش با انرژیهای مختلف خشن و تندی که قابل توجه رسانههای خبری هستند مورد چالش قرار گرفتهاند. اما در همین رابطه نیز انتخاب با ماست ومی توانیم بدون توجه به اینکه در اطراف ما چهمی گذرد، و علیرغم انرژی ناآرام و تند و خشنی که غالباً با آن روبرو میشویم انرژی خود را با خواست و آرزوی خود برای زندگی آرام در این جهان هماهنگ کنیم.
برای شروع کار میتوانیم تصمیم بگیریم آرامش درون خود را حفظ کنیم، حتی وقتی دیگران در نقاط مختلف جهان نگرانی، عصبانیت و نفرت را گسترش میدهند. و از همه مهمتر اینکه صاحبان قدرت در طول تاریخ بشر تلاش گسترده و وسیعی داشتهاند تا به انسانها بیاموزند که چه وقت نگران باشند و حتی بدتر از آن، از چه کسی نفرت داشته باشند. اگر در دهه 1750 در آمریکا زندگی میکردیم، به ما میگفتند که وظیفة وطنپرستی ما حکم میکند تا از فرانسویها و نیز از سرخپوستان آمریکا نفرت داشته باشیم. بیست وپنج سال بعد، به ما گفتهمی شد که نفرت از فرانسویها را متوقف کنیم، اما میبایستی از انگلیسیها نفرت داشته باشیم. سپس در دهه 1837، اگر در ایالات جنوبی زندگی میکردیم، به ما میگفتند از شمالیها نفرت داشته باشیم، و به همین ترتیب به شمالیها میگفتند که از جنوبیها نفرت داشته باشند، حتی اگر با یکدیگر خویشاوند بودند. این را هممی گویم که دیگر ضرورتی برای نفرت از انگلیسیها وجود نداشت.
حال اگر 34 سال جلوتر برویم، ضرورتی برای نفرت از اسپانیاییها وجود نداشت، ضمن اینکه بار دیگر قابل قبول و پذیرفتنی است تا افرادی را که در ایالات مختلف کشور ما زندگی میکنند، دوست بداریم. بیست سال بعد، دوست داشتن اسپانیاییها خیلی خوب بود، اما باید از آلمانیها نفرت میداشتیم و در عرض چند دهه، ژاپنیها به فهرست کسانی که باید از آنها نفرت میداشتیم اضافه شدند. سپس دورانی رسید که باید نفرت از آلمانیها و ژاپنیها را رها میکردیم، اما چندین سال باید از کمونیستها نفرت میداشتیم، چه در کره شمالی ساکن بودند، چه در ویتنام جنوبی.
به عبارت دیگر، همیشه عدهای بودند که به فهرست نفرت اضافه و یا از آن حذفمی شدند. مدتهای مدید باید از روسها و سپس ایرانیها نفرتمی داشتیم؛می توانستیم عراقیها را دوست داشته باشیم، اما فقط برای مدتی کوتاه. سپس فهرست نفرت برعکس شد: ما باید از عراقیهایی که قبلاً دوستمی داشتیم، نفرت داشته باشیم، و ایرانیهایی را که ده سال قبل به مامی گفتند از آنها نفرت داشته باشیم، دوست بداریم. سپس گروه طالبان از راه رسیدند، و حتی گروههای ناشناخته دیگر مانند تروریستهایی که قبلاً باید آنها را دوستمی داشتیم، و گروههای شورشی، هر کسی که هستند، باید از آنها نفرتمی داشتیم.
این امر ونهی برای داشتن نفرت همچنان ادامه دارد! ظاهر امر تغییر میکند، اما پیام ثابت است: به مامی گویند که از چه کسی یا چه کسانی نفرت داشته باشیم، هرگز حتی یک لحظه توجه نمیکنیم دشمنی که باید از آن نفرت داشته باشیم یک ملت یا یک قوم نیست، بلکه دشمن خود نفرت است!
هرگونه فهرست نفرت را کنار بگذارید
آرتور ایجندورف در کتاب رهایی از جنگ در رابطه با تلاش ما برای آنکه زندگی خود را متعادل ساخته و با آرامش زندگی کنیم، این گونه توصیه میکند:
ما وقتی در کنار یکدیگر باشیم و دست در دست یکدیگر بگذاریم، میتوانیم فرهنگی بسازیم که جایگزین چرخههای جنگ و گریز شود، نه از طریق ترس یا نفرت از جنگ، بلکه با یادگرفتن شیوة بهتر زندگی.
بذر این فرهنگ تصمیم واراده درون افراد، و سپس گروههای کوچک و جوامع است تا زندگی خود را صرف بزرگترین رؤیای بشر در همة دوران ها بکنیم: در انتظار ننشینیم تا روزی یک ناجی بیاید و قوانین واقعاً عادلانه تصویب کند؛ منتظر نباشیم تا انقلابی به وقوع بپیوندند تا خطاها و اشتباهات دنیای پر از ظلم را برطرف کند؛ جنگی راه نیاندازیم تا بر سرچشمه بدیها و زشتیها که دور از دسترس ما قرار دارد غلبه کنیم. هر یک از ما از همین لحظه، به تنهایی و در کنار دیگران، مسئول ایجاد شادی و نشاط در مسیر زندگی خود هستیم. اگر این هدف و مقصد اولویت زندگی ما باشد، میتوانیم تلاش بیپایانی را برای فراهم آوردن خوشبختی برای دیگران، عدالت و صداقت برای حکومت خود و برنامههای سازنده و بنیادی را برای تحول جامعه خود و جوامع دیگر آغاز کنیم. اگر این گونه برانگیخته شویم، دیگر منتظر نتیجه نهایی حرکت خود نخواهیم شد. راه بهتری برای زیستن یا مردن وجود ندارد.
کلماتی که در این عبارت حکیمانه بیش از همه مرا تحت تأثیر قرار داد، عبارتند از:« هر یک از ما از همین لحظه، به تنهایی و در کنار دیگران، مسئول زندگی خود هستیم.» نظر من این است که مهمترین کاری که میتوانید به تنهایی انجام دهید تا شادی و نشاط را در زندگی خود خلق کنید این است که نفرت را در درون خود از بین ببرید. ممکن است این نکته برایتان عجب باشد، اما سعی کنید این عبارت را هضم کنید.
مانند هر چیز دیگری در این کتاب، رمز متعادل کردن زندگی الزاماً تغییر رفتار شما نیست، بلکه باید خود را هماهنگ کنید و فرهنگی خلق کنید که چرخههای جنگ و نزاع را کنار بگذارد. هر وقت برای حل منازعات خود از خشونت استفادهمی کنیم، بلافاصله با واکنش مشابه روبرو میشویم. علت مهمی که باعث میشود این چرخة جنگ و نزاع هرگز پایان نیابد همین است. خشونت، واکنش مشابه به همراه دارد و خشونت بیشتر و جنگ ونزاع نسلها ادامه مییابد. این امر در درون شما نیز اتفاق میافتد: فکر نفرت، فکر انتقام را به وجود میآورد و سپس واکنش آن، نفرت بیشتر خواهد بود. مسئله واقعی این است که این افکار نفرت و انتقام هویت شما را نشان میدهد. این افکار کانون و مرکز جذب شما خواهند شد.
در دنیایی که اخبار رسانه ها از آشوب در جهان گزارش میدهند، اگر هدف اصلی شما داشتن زندگی آرام است، هدف مطلوب و معنوی دارید. برای آنکه خواستة شما تحقق یابد، باید افکاری را گسترش دهید که با انرژی آن خواسته هماهنگ باشد. افکار تؤام با نفرت منجر به آرامش مورد نظر شما نخواهد شد، علت این امر بارها در این کتاب تکرار شده است: شما همان چیزی را دائما جذب میکنید که میخواهید ریشه کن کنید.
چرخه غلط را بشکنید
علیرغم اخباری که با اندیشه منفعت طلبی از رسانهها هدایت میشوند، شما میتوانید خود را از افکار نفرت انگیز رها کنید. هر چه بیشتر خریدار نفرت باشید، کسانی که عرضه کننده پیامها هستند بیشتر سود میبرند. اما میتوانید تصمیم بگیرید تا وسیله شادمانی باشید. بنابراین وسیله شادمانی در مقابل صدای گوشخراشی که اخبار پخش میکند، چگونه واکنش نشان میدهد؟ اگر تعادل و آرامش داشته باشید، به احتمال زیاد میتوانید به منبع عشق و آرامشی که خودتان هستید دسترسی داشته باشید. رسالت خود را به خاطر میآورید، و میخواهید که در حالت تعادل و آرامش باقی بمانید و تأکید میکنید که اگر چه میلیونها نفر دیگر تصمیم گرفتهاند پر ازنفرت باشند، ولی رسالت شما چیزی غیر از این است. من پدیدهای الهی هستم؛ تصمیم من این است که با تمام افکار و اعمالم به خدای خود متصل باشم.
بدین ترتیب، وقتیمی شنوید که عدهای توسط تروریستها کشته شدهاند، یا هر اقدام دیگری که با صلح و آشتی همراه نیست اتفاق افتاده است، چه کار میکنید؟ من با خودم این گونه فکر میکنم: من میخواهم شاد و خوشبخت باشم. من افکار تؤام با جنگ و درگیری را تأیید نمیکنم. من عامل صلح و آرامش هستم و برای آن عده از مردم جهان و آن نقاطی از جهان که به نظر میرسد مشتاق افکار صلحآمیز و محبتآمیز هستند، چنین افکاری را ارسال میکنم. من نمیخواهم با انرژی تؤام با نفرت در هر جایی و در هر زمانی همکاری کنم. راه دیگر این نوع افکار صلحآمیز عصبانیت، نفرت و نگرانی است که کاملاً با انرژیای که ناپسند و نفرت انگیز است هماهنگ است و واکنش فوری شما مقابله به مثل با آن است. واکنش مشابه اتفاق میافتد و شما با همان انرژی نفرت هماهنگ میشوید که باعث شد احساس آرامش شما کمتر شود.
چه میشد اگر در واکنش به کسانی که بمبگذاریهای انتحاری انجام میدهند، ما از مجروحان مراقبت میکردیم و به خاطر کشتهشدگان اندوهگین میشدیم، اما با گزارشات خبری، حوادث تلخ را به اطلاع عموم نمیرساندیم؟ چه میشد اگر کسی نتایج این نوع خشونتها را گزارش نمیکرد؟ نه گزارش خبری، و نه فیلم. چه میشد اگر تصمیم میگرفتیم به رنج منسوبین و بازماندگان احترام میگذاشتیم، بدون اینکه به تصاویر غم و رنج آنها جنبه تجاری بدهیم؟ چه میشد اگر هنگامی که این اعمال با نفرت اتفاق میافتاد، این نوع تفکر شکل میگرفت؟
کسانی که این حوادث را مرتکب میشوند، رفتارشان حاصل افکار تؤام با نفرت خود آنهاست، با این امید که دیگران هم همین عکسالعمل را داشته باشند و نفرت بدون اینکه کاهش پیدا کند ادامه مییابد. اما اگر اخباری وجود نداشت، اگر کسی به آنها اهمیت نمیداد، رفتار آنها حتماً متوقف میشد. خود شما میتوانید یکی از آن کسانی باشید که قاطعانه از افزودن افکاری که انرژی پایین دارند به نفرتی که مشاهده میکنید، خودداری کنید. با این کار، میتوانید به کاهش نفرت کمک کنید. شما میتوانید به تنهایی قاطعانه از هر گونه افکار نفرتانگیز خودداری کنید و بدین ترتیب شادی و نشاط بیشتری خلق نمایید. شما میتوانید چرخه نفرت در جهان را بشکنید، اما نه با تنفر از خشونت، بلکه بدین وسیله که خودتان ابزار صلح و آرامش باشید.