سلام بر شهردار كتاب دوست تهران آقاي قاليباف
سلام بر شهردار كتاب دوست تهران آقاي قاليباف
امروز روی سخنم با تنهاترین فروشگاه سیار کتاب است که یکه و تنها در کوشه ای از سرپل تجریش جاخوش کرده است و دلخوش به فرهنگی بودن شغل وپیشه خود دارد.نام این فروشگاه سیار قاصدک است. قاصدک شاید ندانی و شاید می دانی به روی خود نمی آوری که در این قریه هیچ مدیر دولتی دوست ندارد برای کتاب وقت بگذارد و برایشان کتاب و غیر کتاب فرق نمی کند.حال قاصدک تو حنجره خود را پاره کن که تنها کتابفروشی سیار ایران هستی خوب باش. مهم اینه که تو یک وصله ناجوری در میدان سرپل تجریشی. قاصدک برای هیچ کس مهم نیست که تا دیروز در میدان تجریش به جای تو هیچ نبود و مهم نیست که اگر نباشی دل اهالی تجریش برای تو و کتابهایت تنگ می شود.مهم این است که تو نباشی و هستی. قاصدک دیروز به تو 48 ساعت مهلت داده شده که کاسه کوزه ات را جمع کنی و بری. لابد می پرسی کجا؟ اینو دیگه نه از من بپرس و نه از آقای قالیباف. فقط برو چون تو با فروش کتاب در این میدان یه نظم دو هزارو چند سالرو به هم زدی. حال اگه حرفی داری دراین لحظات آخر بزن شاید خدا چه دیدی صدای ترا آقای دکتر قالیباف بشنوه، باور کن ما هم مثل تو به معجزه اعتقاد داریم: چی بگم از کجا بگم از تهدیدهای وقت بی وقت شهرداری بگم که هردم چهارستون بدنم رو می لرزونه! ولش کن از اینهمه بدی واقعا خسته شدم. ولی اگه صدای منو آقای قالیباف می شنوه میخوام جای شکوه از لحظات شادی که تو این 4 ماه با مردم داشتند بگم.آقای دکتر نمی دونید که چقدر ما مردم کتابخونی داریم.در این مدت همه مردم مشتاقانه به کتابهایی که من ارایه میکردم نگاه میکردن و حتی چند دقیقه اونا را می خوندن و به شما و بانیان این طرح درود می فرستادن.من از ساعت 8 صبح تا 11 شب یک سره با مردم بودم و فقط و فقط کتاب می فروختم و باور کن دوستای خوبی هم برای خودم و شهرداری پیدا کردم. آقای دکتر همش 12 ساعت دیگه از مهلتم مونده، شنیدم خونه ات در منطقه یک است اگه میتونی موقع رفتن به خونه سری هم به من بزن تا تو هم به این چیزایی که من گفتی ایمان بیاوری. دکتر کتاب پرکس بی کسه، موقع سخنرانی همه مدیران خودشان رو اهل کتاب و فرهنگ می دونند ولی موقع عمل غیر از خدا هیچ کس نبود. بیا و لحظه ای هرچند کوتاه دست نوازشی بر سراین بانی کوچک کتاب بکش. منتظرت هستم