آشنایی با مردی بی دست و پا اما بسیار زرنگ
آشنایی با مردی بی دست و پا اما بسیار زرنگ
من در حال حاضر دز شهر کالیفرنیا با همسرم زندگی می کنم.
من متولد و بزرگ شده استرالیا-ملبورن هستم و تولد من بدون دست و پا، برای پدر و مادرم شوک بزرگی بود که هیچ توضیح پزشکی برای آن وجود نداشت.
من در 8 سالگی هیچ آینده روشنی را نمی توانستم برای خودم تصور کنم، بنابراین افسرده شدم و حتی سعی کردن در وان حمام به زندگی خود خاتمه دهم. پس از چند بار تلاش برای خودکشی، متوجه شدم که مرگ، هیچ مشکلی را حل نمی کند.
در 13 سالگی پای من آسیب دید، من از تکه ای که به اندازه یک پای مرغ بود برای کارهایی مثل تایپ کردن؛ توشتن و شنا کردن استفاده می کردم. این آسیب دیدگی به من فهماند که باید خدا را بیشتر برای چیزهایی که به من داده شکرگزاری کنم. چیزهایی که من کمتر به آنها توجه می کنم.
وقتی من پانزده ساله بودم، ایمان به خداوند درونم محکم شد. من فقط چندین بار، برای گروههای بسیار کوچک در طول دو سال سخن گفتم. سپس من خودم را در مقابل سیصد دانشجوی سال دوم (کلاس 10) دیدم و باعث شد که من بسیار مضطرب شوم. زانوهایم میلرزیدند. در سه دقیقة اول بحث من، نیمی از دختران، گریه میکردند و بسیاری از پسران در تلاش بودند تا احساسات خود را کنترل کنند. یادم میآید که یک دختر خیلی گریه میکرد. همه ما به او نگاه میکردیم. او گفت: «خیلی معذرت میخواهم، اما میتوانم بیایم و شما را در آغوش بگیرم؟»
او آمد و من را در مقابل همه به آغوش کشید و آهسته به من گفت:«از شما متشکرم، از شما بینهایت متشکرم، هیچکس به من نگفته که من را دوست دارد و من زیبا هستم.»
قدردانی او الهام بخش من برای رفتن به سراسر 44 کشور و 2000 بار صحبت کردن بود. من متوجه شدم که همه باید، عشق و امید داشته باشیم.
من کارشناسی بازرگانی دو رشته حسابداری و برنامهریزی امور مالی میخوانم، سخنور قابلی هستم و امید آن را دارم که به خارج بروم و داستانم را برای دیگران تعریف کنم. یک مربی زبان به من کمک کرد تا بتوانم سخن بگویم. او به خصوص در اولین پرواز به عنوان کمکیار من، در همه جا با من کار میکرد!